روح غمگین من!

روح غمگین من!اندکی آرام گیر و به سخنان جسم بی ارزشی که از دیدن اجسام متحرک دوروبرش به ستوه آمده است گوش فرا ده!

درست است که تمام دلخوشی هایت را بر باد داده ام و مدت هاست که سرگردانی را بر تحمل این عذاب طاقتفرسا ترجیح داده ای ولی اندکی گوش فرا ده!

روح غمگین من!به اطرافیانم بنگر!آنان نیز چون من یا روح هایشان را فراری داده اند یا آن را در قفسی مطلا به زنجیر کشیده اند...از دیدن این اجسام بیروح که تنها٬صفت متحرک می تواند بیانگر زندگی یکنواختشان باشد به ستوه آمده ام...من نیز یکی از آنانم و می توانی به کنه زندگی پرملال و زجرآور من پی ببری...

روح غمگین من!میدانم دیگر دلت نمی خواهد به زندان خوش آب و رنگ جسم برگردی ولی برای خدا دمی آرام گیر!برای خدا به حال من دل بسوزان و برای خدا فرصتی دوباره به این جسم بیجان ده!شاید این بار فرصت را غنیمت شمارد وکاری کند که سرت را بالا بگیری و خرسند باشی که انسانی را دوباره با خودت و خودش آشتی داده ای...