هر وقت انسانی پاک و شریف از روی زمین می رود احساس می کنم بیش از پیش به عذاب الهی و همه گیر خدا نزدیک می شویم...نمی توانم ایشان را جوان ناکام بنامم آیا کامیابی از این بالاتر که بر قله های علم و ادب و اخلاق به تنهایی جا خوش کرده باشی؟!
بعضی وقت ها دنیا آنقدر به نظرمان زیبا و باشکوه می آید که حتی به این فکر نمی کنیم که قرار است روزی مسافر غریب جهانی دیگر شویم...
گاهگاهی تلنگری بر این پیله تنیده شده از جنس غفلت و بی خبری وارد می شود و ما برای لحظاتی از این پیله سر بیرون می آوریم و می بینیم همسفرانمان یکی یکی و به نوبت رهسپار دیاری دیگر شده اند و ما دودستی به جهانی چسبیده ایم که بارها تلخی شیرینی ها و زشتی زیباییهایش را دیده ایم...
بعضی ترجیح می دهند فقط زندگی کنند و بعضی زندگی شرافتمندانه خود را با مرگی شرافتمندانه ادامه می دهند...مرگ هم مرحله ای از زندگی است و چه زیباست که آن قدر بزرگ باشی که دنیا برایت کوچک باشد و هنگام مرگ تو خندان باشی و جماعتی گریان...
آیا عاقبت به خیری از این بالاتر که نامت تا ابد در دل ها بماند و حاصل سال ها تلاش و علم اندوزیت سندی باشد بر سربلندی و محق بودن جوان ایرانی؟
نمی دانم...شاید آن روز که همه دلتنگت بودند خدا دیگر دلتنگت نبود... |