وقتی صحبت از دوست داشتن می شه ٬همه سعی می کنن به دیگران بفهمونن که دوستشون دارن.واسشون احترام قائلندو برای خوشحالیشون هر کاری انجام می دن.ولی چرا وقتی پای عشق به میون می یاد٬همه یه جورایی جبهه گیری می کنن؟مگه عشق درجه اعلای دوست داشتن نیست؟ می دونم که دوستش داری!می دونم اگه یه روز نبینیش آروم و ساکت یه گوشه ای می شینی! و می تونم حدس بزنم که حتی اگه دورادور هم ببینیش تو آسمونها سیر میکنی!می دونم وقتی می خوای در مورد مسائل روزمره باهاش صحبت کنی ٬قلبت تندتر از همیشه می زنه٬به تته پته می افتی و تندوتند سرفه می کنی!می دونم دوست داری مرتب زیر نظر داشته باشیش٬و وقتی اون نگاهت می کنه سعی می کنی خودتو بی تفاوت نشون بدی و با دوستات مشغول صحبت شی!آره با توام!آخه چرا سعی می کنی وانمود کنی که عاشق نیستی!اینا اگه اسمش عشق نیست پس چیه؟!یک کم اعتماد به نفس داشته باش!نترس!توکلت به خدا باشه و بهش بفهمون که دوستش داری!اگه اون لیاقت عشق تو رو داشته باشه خیلی زود می فهمه!اصلا شاید اونم به تو علاقه داشته باشه.آخه وقتی نگاه پاک و صادقانه تو رو می بینه اونم یه جورایی دلش می لرزه! نمی دونم مشکلت چیه!خجالت می کشی؟مغروری؟یا هنوز شک داری؟سعی نکن وانمود کنی که هیچ چیز و هیچ کس نمی تونه دل سنگتو نرم کنه!آدما فقط ادعان!همیشه سعی می کنن خودشونو متفاوت از دیگران نشون بدن!اینو می دونستی و آیا اصلا قبولش داری؟سعی نکن از واقعیت فرار کنی.تو میتونی!اگه یه قدم برداری وقتی برگردی و پشت سرتو نگاه کنی می بینی که نصف راه رو رفتی.شک نکن!به من اعتماد کن!
|