به یاد استاد بزرگ زندگیم آقای مهندس علیزاده...

هر وقت انسانی پاک و شریف از روی زمین می رود احساس می کنم بیش از پیش به عذاب الهی و همه گیر خدا نزدیک می شویم...نمی توانم ایشان را جوان ناکام بنامم آیا کامیابی از این بالاتر که بر قله های علم و ادب و اخلاق به تنهایی جا خوش کرده باشی؟!

بعضی وقت ها دنیا آنقدر به نظرمان زیبا و باشکوه می آید که حتی به این فکر نمی کنیم که قرار است روزی مسافر غریب جهانی دیگر شویم...

گاهگاهی تلنگری بر این پیله تنیده شده از جنس غفلت و بی خبری وارد می شود و ما برای لحظاتی از این پیله سر بیرون می آوریم و می بینیم همسفرانمان یکی یکی و به نوبت رهسپار دیاری دیگر شده اند و ما دودستی به جهانی چسبیده ایم که بارها تلخی شیرینی ها و زشتی زیباییهایش را دیده ایم...

بعضی ترجیح می دهند فقط زندگی کنند و بعضی زندگی شرافتمندانه خود را با مرگی شرافتمندانه ادامه می دهند...مرگ هم مرحله ای از زندگی است و چه زیباست که آن قدر بزرگ باشی که دنیا برایت کوچک باشد و هنگام مرگ تو خندان باشی و جماعتی گریان...

آیا عاقبت به خیری از این بالاتر که نامت تا ابد در دل ها بماند و حاصل سال ها تلاش و علم اندوزیت سندی باشد بر سربلندی و محق بودن جوان ایرانی؟

نمی دانم...شاید آن روز که همه دلتنگت بودند خدا دیگر دلتنگت نبود...

نظرات 2 + ارسال نظر
یه پلی تکنیکی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 06:20 ب.ظ

خداییش فقط من الافم میام اینجا نظر میدما!
با اون دانشگاه ضایت

seyyed alireza ghaemmaghami شنبه 4 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:18 ق.ظ

سلام
خوبین؟
بعضی از نوشته هاتون رو خوندم.
خدا آقای علیزاده رو رحمت کنه.به همه ما سیب عشقمونو عنایت کنه.
دوستان هم عوض مسخره کردن بیان انتقاد سازنده کنن.
یا حق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد