روزانه

سلام.من بازم اومدم تا یه چیزایی بنویسم که بفهمید زنده ام!البته شاید واسه هیچ کدومتون مهم نباشه که یه موجود کاملا خنثی روی زمین زندگی کنه یا نه.این چند روز زدم تو خط مولانا و حافظ و چیزایی از دنیای قشنگشون کشف کردم که دیگه این دنیا واسم معنا و مفهومی نداره.کاش می شد تمام زندگیمو با کتابهای قشنگ و جورواجور می گذروندم و مجبور نبودم کتابایی که هیچ بویی از معنویت و عرفان نداره رو بخونم مثل کتابای تست و کتابایی که چهار سال با نفرت خوندیشونو دوباره باید واسه رفتن به مقطع بالاتر از اول بخونیشون.دوست داشتم انقد کتاب داشتم که نمی دونستم کدومشونو بخونم(میدونید منظورم از کتاب چه کتاباییه دیگه!) و اصلا خبردار نمی شدم تو دنیا داره چه اتفاقاتی می افته...سیاستمدارا هرروز چی میگن...هر روز کجا زلزله میاد...کجا یه عده یهو با یه سهل انگاری می میرن و...کاش می شد یه جایی می رفتم که هیچ کسی نبودو هیچ خبری از خبر گذاری ها و چه میدونم از این چیزا نبود و من یه دل سیر می رفتم تو دنیایی که فقط مال خودمه و هیچ کسی نباید ازش سردربیاره.نمی دونم چرا همه می خوان از کارت سردربیارن و تمام تلاششونو می کنن که زیرابتو بزنن.واقعا می گم ها!احساس می کنم دوروبریهام بدجوری رفتن تو نخ من!شاید احساس می کنن گنجی چیزی پیدا کردم.بابا به خدا دست از سر من بردارید!خسته شدم بسکه توضیح دادم این سکوت من معناداره و نمی خواد نگرانم باشید.بابا خوبم!باید حتما انقد بگم و بخندم و ورجه وورجه کنم که بفهمید من حالم خوبه؟!یعنی نمی خواید قبول کنید که چی به سر من اوردید؟من خوبم ولی نه مثل همیشه.همین!مشکلی نیست حل می شه!خودمم نمی فهمم چی می گم.من برم فکر کنم بهتر باشه!خدانگهدار.

نظرات 6 + ارسال نظر
فائزه شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:08 ب.ظ

چرا عزیزم چت شده تو نبینم ناراحت و افسرده باشی
در مورد درس خوندن هم باید بگم که کاملا باهات هم دردم اما اصلا ناراحت نباش بالاخره یه جوری با هم شروعش می کنیم

مهدی شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:42 ب.ظ

در مورد اون کتاب هایی که میگی هیچ بویی از معنویت نبردن باید بگم : ... هر ورقش دفتریست معرفت کردگار.
آره جونم چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.

یک عدد موجود زنده شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 ب.ظ

خوب اگه اینجوری دوست داری یه چند تا از همین کتابا وردار ببر تو غار زندگی کن و بخونشون !

فائزه یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 04:13 ب.ظ

من که تو اون کتابا معرفتی ندیدم هر چی دیدم همه اش...
در ضمن قبلشم چشمامو شسته بودم.

مهدیه دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 01:26 ب.ظ http://heliya1382.persianblog.com

حتی خوندن همین کتابای خوب هم حوصله مو سر می بره . همین روزا دیوونه می شم!

آرمین دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 05:51 ب.ظ http://shabeshom.blogfa.com

سلام دوست من
راستش من سه سال پیش درسمو تمام کردم و از اون به بعد تصمیم گرفتم کتاب درسی نخونم و یواش یواش از همه نوع کتاب بیزار شدم اما طبق عادت کتاب می خونم فقط به عادت مدرسه و دانشگاه - ولی خوندن کتاب هر چی که باشه خوبه البته تو وبلاگم گفتی از چیزهای خوب بنویسم اما خودت افسرده ای چرا ؟ من فقط به خاطر حرف شما این پست رو خوب می نویسم تا شما ناراحت نشوید و به لطفتون ادامه بدین و به وبلاگ من سر بزنید شما هم ناراحت نباش
برات آرزوی موفقیت دارم
منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد