شب آرزوها

شب آرزوها نزدیکه!یعنی فقط یک شب دیگه مونده تا این شب قشنگ ازراه برسه.من امسال واسه اولین بار تصمیم گرفتم تا صبح بیداربمونم!نمی دونم چقدر موفق به این کار می شم ولی خب سعی خودمو می کنم!نمی دونم این شب چه فرقی با بقیه شب هایی داره که تا صبح ماه رو نگاه کردم و ستاره هارو دونه دونه رصد کردم.آخه من عاشق شبم!عاشق ستاره هایی که از این پایین فقط یک نقطه نورانیندو....فکرشو بکن فرداشب همه فرشته ها میان تا آرزوهای مارو بشنون و آسمون شب پر بشه از نشونه هاشون.مثلا پراز ستاره های دنباله دار و شهاب های پرنوروقشنگ!من از بچگی فکر می کردم آرزوها مثل پروانه ها می مونن آنقدر پرواز می کنن تا به خدا برسن.همیشه می ترسیدم پروانه من که همیشه تو ذهنم یه پروانه رنگارنگ و خال خالی بوده خسته بشه و نتونه تا اون بالاها برسه.ویا شاید الان که بزرگ شدم می ترسم نکنه پروانه من مثل طرقه بشه اون پرنده کوچولویی که می خواسته به خورشید برسه ولی باید هزار تااسم خدارو حفظ می کرده بیچاره همه اسمارو هم حفظ می کنه ولی وقتی به نزدیکی خورشید می رسه آخرین اسمو فراموش می کنه و می سوزه .نکنه خدا برای پروانه های ما هم رمز عبور بخواد؟!اونوقت نمی دونم پروانه کوچولوی من که تازه از پیله در اومده و هیچی ازاین دنیا نمی دونه چی می خواد جواب بده وآرزوی منم حتما یادش می ره تا به خدا بگه!حتما هر کی آرزوهاش بزرگ تره پروانه اش هم قشنگ تر و قویتره! اگه این جوری باشه پروانه من احتمالا یه شب پره کوچولو و ضعیفه!چون من آرزوهامو واسه یک شب جمع نمی کنم!آرزو می کنم همه به آرزوهای قشنگشون برسن.فردا شب ٬همدیگرو هم فراموش نکنیم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد