می خواهم کرشوم تا هیچ آوایی را به طنین خوش آهنگ صدایت رجحان ندهم...
می خواهم کورشوم تا به هیچ چیزجزدیدارت،دلخوش نگردم....
می خواهم لال شوم تا آن هنگام که باسری افکنده و قلبی تپنده در پیشگاهت حاضر می گردم بازبان بی زبانی بگویم که پشیمانم و ببینی که اشکهای ندامت چه آرام و بی صدابرروی گونه هایم می لغزند...اشک هایی که هیچ وقت دروغ نمی گویند...
می خواهم مجنون باشم...می خواهم مست باشم...تا شاید به جهانی بار یابم که درآن مستان به جرم مستی مواخذه نمی شوند و دیوانگان به مرض دیوانگی غل و زنجیر...
جهانی که در آن ٬ قانونی را یارای محکومیت عشق نیست و محکمه ای را صلاحیت مجازات عاشق...
جهانی که همه درعین بی خبری با خبرانند و در عین مستی هوشیار...
تا شایدآن هنگام که در صوردمیده می شودو روز حشر فرا می رسد مرا نیز با مستان و مجنونان برآنگیزی.
آخر مارادر جهان سر و سری بوده است...
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب ظلمانی
مازدوست غیرازدوست مقصدی نمی جوییم حوروجنت ای زاهدبرتوبادارزانی
دین ودل به یک دیدن باختیم و خرسندیم درقمارعشق ای دل کی بودپشیمانی
ر سکوت تنهایی در خلوت شبانه ام به تو می اندیشم،به تو که چون لاله ای سرخ بر قلبم درخشیدی به تو که چون مرغان در آسمان عشقم پر می زنی، به تو ای آنکه خود را چون پرستوی کوچک در قلبم هیچ لحظه ای تنها نمی یابم،مگر زمانی که از برای من نباشی. نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد.نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت.ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد.گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ وبازیگوش.که او هردم دم گرم وخمودش را در گلویم سخت بفشارد.بدین سان خواب خفتگان آشفته تر سازد.بدین سان بشکفد در من سکوت من.سکوت مرگبار من.
خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود
من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود
خلق از من در عذاب و من از اعمال خویش
در عذاب خلق و من یا رب چه ات منظور بود
ای طبیعت گر من نبودم جهانت نقص داشت؟
ای فلک گر نمی زادی اجاقت کور بود؟
سکوتم از رضایت نیست ....
دیگه بقیه اش رو خودت بخون دیگه !
نمایشگاه کتاب نمی آیی؟
تو خودت که توی این قوطی همه چیز میذاری عیبی نداره !
حالا ما هم یه مطلب تخصصی واسه خودمون گذاشتیم !
راستی نمیخوای یه چیزی خارج از موضوع محیط زیست و ... بذاری که ما هم سر در بیاریم ؟
اشکهایی که هیچ وقت دروغ نمیگویند...چی بگم؟؟!!
آپ دیت؟
چشم دل بگشا که جان بینی آنچه نا دیدنیست آن بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحدهو لا اله الا هو
مستی و راستی؟!!!
زیبایی نوشتار و زیبایی معانی باید در هم آمیخته باشند . و چه بسا معانی باید زیباتر از گفتار یا نوشتار باشه.تعقل کلید گشایشه و مستی کلید رهایی از اندیشه.گاهی وقتا پیش میاد که آدم دلش می خواد دغدغه چیزی رو نداشته باشه و کاملا رها باشه ولی در واقعیت آدم هیچگاه رها نیست. فقط گاهی اینطور تصور می کنیم که رها شدیم . می دونی چرا ؟ چون خدا هیچوقت ما رو رها نمی کنه؟!استفده درست از نعمت های الهی بزرگترین سپاسگزاری از خداست.ببخش که پر حرفی کردم!
یه وقت نخوای آپدیت کنی ها !
با عنوانت خیلی حال کردم ایول
بهم سر بزن اگه دوست داشتی نتظرم
تا بعد خدانگهدار
این قوطی چرا آپدیت نمیشه ؟