کویر

عید تنها حسنی که داشت این بود که حسابی واسه خودم گشتم.علاوه بر جاهایی که اصلا دوست نداشتم برم رفتم به جاهایی که تا زمانی که اونجا بودم همه چیز حتی گذر زمان رو هم فراموش می کردم.یزد شهر بادگیرها شهر سنتی و خشت وگلی شهر ترمه و سرامیک های اعلاو....نمی دونی که من با چه ذوق و شوقی کاشیکاریهای زیبای مسجد جامع رو برای هزارمین بار می دیدم.با چه شادابی کودکانه ای از پله های مارپیچ و دالان مانند امیر چخماق بالا رفتم بدون این که ذره ای احساس خستگی کنم و پیوند خویشاوندی با کویر.نمی دونی چقدر ستاره دیدم.باورت می شه ستارمو که سعی می کنم هر شب تو آسمون دودگرفته شهرمون بهش سربزنم گم کردم؟!آخه همشون مثل هم بودن!ولی راست می گن آسمون کویر به زمین نزدیکتره.انقدر نزدیکه که احساس می کنی یه چتر سیاه با گلهای سفید بالا سر کویره.دوست داشتم تا صبح تا زمانی که ستاره ها ناپدید می شن نگاشون کنم.دوست داشتم واسه خودم تا صبح تو کویر می گشتم. تنهای تنها.آخه تو هم اونجا به من نزدیکتری.

نظرات 2 + ارسال نظر
یک عدد موجود زنده دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:11 ب.ظ http://ghazenaz.blogfa.com

خوش به حالت !
کویر و آرامش و آسمون نزدیک به زمین و ستاره هایی که اگه دست دراز کنی میتونی توی دستت حسشون کنی و .....
من عاشق کویرم ! ولی نمیدونم چرا هیچ وقت نمیشه برم !
به هر حال خوش به حالت ! (حسرت ‌)

یک عدد موجود زنده دوشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:13 ب.ظ http://ghazenaz.blogfa.com

راستی از وبلاگ قبلیم خودمم خبر ندارم !
از وقتی پاکش کردم نمیدونم کجا رفته و چی شده !
تازه از اونی که پارسال بودم هم زیاد خبر ندارم !
خوب یا بدش رو نمیدونم ولی دارم فراموشش میکنم !
انگار از اول متولد شدم !
از اسمم معلومه دیگه !
تازه شدم یک عدد موجود زنده !‌

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد