نمایشی به نام زندگی

این دنیا صحنه نمایشی است که هر کدام از ما ایفاگر نقش های آن هستیم.بعضی نقش های بسیار پررنگ در قالب یک شخصیت مثبت بعضی بسیار تاثیرگذار اما منفی و بعضی سیاهی لشکر هستند که فقط برای پر کردن صحنه و زمان نمایش حضور دارند.این نمایش گاهی رمانتیک گاهی درام وگاهی بسیارتکراری و ملال آور است.ولی این چرخه همچنان ادامه دارد و ما مجبور به ایفای نقش های از پیش تعیین شده ای هستیم .زمانی یک پرسوناژ مثبت هستیم وبه کمک انسان دردمندی می رویم.زمانی از کنار مشکل انسان های دورو برمان به سادگی می گذریم و زمان مدیدی هم فقط زندگی می کنیم بدون این که هیچ اتفاق خاصی در زندگیمان حادث شود.اکثر ما بیشتر زمان زندگیمان را این گونه می گذرانیم.البته تقصیری هم نداریم چون همین روزمرگی شادی و هیجانی را که برای ایفای یک نقش به یاد ماندنی لازم است از ما می گیرد و این گونه است که این نقش ها مختص گروهی خاص می شود وما فقط سعی می کنیم که اگر مثبت نیستیم منفی هم نباشیم.این مشغولیت ها هیجان وانگیزه رانابود می کند و ما انسان هایی می شویم که در قالب نقش های تکراری و یکنواخت خود فرو می رویم و برای همین است که باید برای نابودی هدف زندگی بشریت تاسف خورد....
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد